زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
بـگـیـر فـاطمه دست دعا برای خودت بخوان دعای شفا نذر زخم های خودت تـلاش کن که بـمـانی وگـرنه می مـیرم نگو که رفـتنی ام جان مرتضای خودت کمی مراقـب این سـیـنۀ ترک زده باش شکسته می شود از حجم سرفه های خودت نفس کشیدنت این روزها که آسان نیست وَ بی صدا شده پژواک های های خودت چه آمده به سرت بین کوچه زهرا جان که مرگ می طلبی ای گل ازخدای خودت شکـوه قـبـلۀ من؛ رو به قبله ای تو چرا گـمان کنم که رسیدی به انتهای خودت مـیان خـواهش عـجّـل وفـاتـی هر شب بیا و مرگ علی را بخواه؛ جای خودت مـدیـنـه بـعد تـو جای علـی نخواهد بود مرا به غصه نشاندی تو با عزای خودت مرو که خانه ی عمرم خراب می گردد سلام هــای عـلـی بـی جـواب می گردد |